یک دنیای بهتر: چرا چنین قطعنامه ای در شرایطی که مردم برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی به میدان آمده اند٬ در شرایطی که بسیاری بر ضرورت "اتحاد" نیروهای سرنگونی طلب تاکید میکنند٬ ضروری شده است؟ برخی این تاکیدات را نوعی "لجبازی" قلمداد میکنند٬ میگویند در چنین شرایطی باید تمام نیروهای سرنگونی طلب را گرد آورد و متحد کرد و دعوای آلترناتیوها را به فردای سرنگونی موکول کرد؟ پاسخ شما چیست؟
علی جوادی: مگر جنبشهای دیگر محدودیتی برای خود در تدوین روش جنبش خود نسبت به تلاش کمونیسم و طبقه کارگر تعیین کرده اند؟ مگر آنها یک لحظه از تبلیغات زهر آلود و ضد کمونیستی خود کم کرده اند؟ آیا ما شاهد تخفیف کشمکشهای سیاسی و طبقاتی هستیم؟ اتفاقا چنین قطعنامه ای در این شرایط حاد سیاسی اهمیت و ضرورت خاص پیدا میکند. در شرایطی که فضای جامعه برای ابراز وجود جنبشها و نیروهای طبقات اجتماعی باز شده است٬ در شرایطی که جنبشهای ارتجاعی و ضد آزادی و عقب مانده میکوشند در حین مقابله با رژیم اسلامی تلاش جامعه و کارگر و کمونیسم را برای رهایی و آزادی انسان را عقیم کنند. مردم را به کم راضی و قانع کنند. اهداف نیم بند و اخته شده را بعنوان اهداف نهایی و غایی جامعه به خورد مردم دهند. در شرایطی که این جنبشها تلاش میکنند از جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم بمثابه سکوی پرشی برای حفظ قدرت سیاسی در دست طبقات ارتجاعی و استثمارگر٬ اما در اشکال متفاوت از آنچه حاکم است٬ بهره برداری کنند. در این شرایط تعیین روش سیاسی جنبش ما در قبال این جنبش ها یک امر حیاتی و تعیین کننده است. ما نمیخواهیم مردم به کم رضایت دهند. ما نمیخواهیم گوشت دم توپ جنبشهای ارتجاعی و عقب مانده شوند. ما نمیخواهیم سیاهی لشگر این جنبشها شوند. ما برای تمام آزادی٬ تمام برابری٬ و رفاه همگان مبارزه میکنیم. جامعه ایران در آستانه یک تحول عظیم اجتماعی قرار گرفته است. وارد دورانی از تلاطمات و تحولات انقلابی شده است. پیروزی آزادیخواهی و برابری طلبی و انسانگرایی یک واقعیت محتمل و تماما ممکن است. نباید اجازه داد بار دیگر جنبشهای طبقات استثمارگر و ارتجاعی این تلاش عظیم توده های مردم را به مسلخ ببرند. نوع دیگری از استثمار٬ خفقان٬ نابرابری٬ مذهب و بی حقوقی مردم را در قالب و بسته بندی جدید به مردم حقنه کنند .
لجبازی و کله شقی خاصی در کار نیست. پافشاری بر سر اهداف و آینده زندگی مردم است. ببینید ما اهدافمان متفاوت است. تصویرمان از زندگی و آینده متفاوت است. توهمی نسبت به اهداف جنبشهای دیگر و تلاش آنها نداریم. این جنبشها و نیروهایشان را میشناسیم. منافع سیاسی و طبقاتی شان را میشناسیم. اینها آزادیخواه و برابری طلب نیستند. خواهان کوتاه کردن دست مذهب از زندگی و شئونات جامعه و مردم نیستند. خواهان نابودی فقر و فلاکت و استثمار نیستند. ببینید استثمارگر آزادیخواه نداریم. برابری طلب استثمارگر نداریم. جریاناتی که خواهان حفظ و بقای نظام استثمارگر سرمایه داری هستند٬ آزادیخواه نیستند٬ برابری طلب نیستند٬ خواهان رفع تبعیض نیستند. برای رفاه همگان و برای نابودی فقر و فلاکت تلاش نمیکنند. سود و انباشت سرمایه بود با این ویژگی ها و خواست مردم قابل جمع نیست .
محاسبات و تاکیدات مردم سرنگونی طلب بر سر "اتحاد نیروها" ناشی از یک سری محاسبات سرانگشتی و بعضا احساسی است. بررسی عمیق تر و ژرف تر نشاندهنده این واقعیت است که این نیروها از یک جنس نیستند. به یک جنبش اجتماعی واحد تعلق ندارند. برای اهداف یکسانی مبارزه و تلاش نمیکنند. سرنگونی طلبی حلقه ای در پیشبرد وتحقق اهداف متفاوت این جریانات است. نمیتوان میان جریانی که خواهان استقرار یک جامعه آزاد سوسیالیستی است٬ برای آزادی٬ برابری و یک حکومت کارگری مبارزه میکند با جریانی که خواهان استقرار نظام "پادشاهی مشروطه" است وحدت و اتحادی ایجاد کرد. این امر همانطور که قطعنامه تاکید کرده است. نه ممکن است٬ نه مطلوب است و نه عملی است و نه ما نیرویی هستیم که این به این سازش و عدول از اهدافمان تن دهیم .
راه پیشروی مردم آزادیخواه برای سرنگونی رژیم اسلامی از کانال اتحاد و وحدت نیروهای متعلق به جنبشهای راست و چپ نمیگذرد٬ بر عکس از مجرای انتخاب جریان چپ و کمونیسم و آزادیخواه میگذرد. جامعه در پروسه سرنگونی رژیم اسلامی به "همه با همی" دست پیدا نخواهد کرد. برای پیشروی باید تشکل های توده ای و حزبی را شکل داد. باید سازماندهی و رهبری کرد. باید انتخاب کرد. بنظرم حلقه گرهی در این راستا "انتخاب" مردم است. آیا مردم چپ و کمونیسم و آزادیخواهی و تحول انقلابی را برجسته میکنند تا تسلیم راست و جریانات سازشکار و عقب مانده میشوند؟ کدامیک؟ مساله این است .
آذر ماجدی: آیندہ پس از سرنگونی در ھمین پروسھ سرنگونی تعیین میشود. در روند سرنگونی است کھ جنبش ھا٬ احزاب سیاسی و آلترناتیوھای آنھا مطرح میشوند. در پروسھ سرنگونی مردم انتخاب میکنند. آن جریان یا جنبشی کھ در روند سرنگونی بتواند مھر خود را بر جنبش سرنگونی بکوبد و رھبری خود را بر این جنبش اعمال کند٬ عملا آلترناتیو خود برای آیندہ جامعھ را بھ کرسی نشاندہ است. این تصور کھ ھمھ با ھم بدون تمایز صفوف و بدون قطب بندی ھای اجتماعی – سیاسی نظام را سرنگون میکنیم و پس از سرنگونی٬ در یک روز آفتابی و در صلح و صفا و ھارمونی سیاسی٬ آلترناتیو ھا را در مقابل مردم میگذاریم و مردم نیز برنامھ ھای کلیھ احزاب را با دقت مطالعھ میکنند و میان آلترناتیوھای طرح شدہ و جنبش ھای اجتماعی یا احزاب سیاسی انتخاب میکنند٬ یک تصور خام و مکانیکی از تحولات اجتماعی است. انتخاب جنبش ھا یا احزاب توسط مردم٬ بویژہ در شرایط تلاطم سیاسی یا انقلابی بھیچوجھ این روند را طی نمیکند. جریاناتی کھ چنین می اندیشند٬ از روند تحولات اجتماعی و تلاطمات انقلابی در جامعھ ھیچ نفھمیدہ اند. مردم قبل از ھر انتخاب مشخص٬ میان چپ و راست انتخاب میکنند.
لذا بسیار مھم است کھ در ھمین روند٬ قطب بندی ھا و صف بندی ھا روشن و متمایز شوند. جنبش ھای اجتماعی باید بھ اسم خود٬ با شعار ھای خود و در صف متمایز خود ظاھر شوند. مردم باید جنبش ھا و احزاب مختلف را در روند مبارزہ سیاسی برای سرنگونی نظام حاکم ببینند٬ بشناسند و محک زنند. سیاست "ھمھ با ھم" ھمیشھ بنفع جریاناتی تمام میشود کھ بھ برکت اوضاع اجتماعی از شرایط مساعد تری برخوردار اند. بطور نمونھ در شرایط حاضر در ایران٬ جنبش ملی – اسلامی از امکانات بسیار بیشتر و از دسترسی وسیع تری بھ جامعھ برخوردار است. روسا و رھبران آن بخشی از رژیم اند و از امکانات تبلیغی بسیار گستردہ تری بھرہ مند ھستند. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب امکانات بسیار گستردہ مالی در اختیار دارد. بعلاوہ ھر دوی این جنبش ھا از مساعدت و ھمکاری بیدریغ دولت ھا و بورژوازی داخلی و بین المللی برخوردارند. "شیب زمین مبارزہ سیاسی بسمت آنھا است ."
کمونیسم – کارگری و طبقھ کارگر در شرایط بسیار نامساعد تری از نظر امکانات مالی٬ تبلیغاتی و دسترسی نسبت بھ جامعھ قرار دارد. بویژہ٬ از آنجایی کھ در شرایط اختناق سیاسی٬ کمونیست ھا در صف اول سرکوب٬ زندان٬ شکنجھ و اعدام قرار دارند٬ کمونیست ھا ھنوز نیز از امکان ابراز وجود و بیان علنی نظرات خود در جامعھ محروم اند. تسلیم شدن بھ سیاست "ھمھ با ھم" و تبلیغات عوامفریبانھ وحدت طلبی جنبش ھای بورژوایی٬ بمعنای مرگ سیاسی برای کمونیست ھا و طبقھ کارگر است. سیاست "ھمھ باھم" و وحدت جنبش ھای اجتماعی بمعنای مستحیل شدن آلترناتیو آزادیخواھانھ و برابری طلبانھ کمونیستی – کارگری در آلترناتیوھای ارتجاعی – بورژوایی است .
دیدگاہ خودبخودی و عامیانھ وحدت طلب است. این تصور کھ برای سرنگونی باید ھمھ نیروھای خواھان سرنگونی با ھم ائتلاف کنند و متحد در مقابل جامعھ و نظام حاکم ظاھر شوند٬ دیدگاہ و سیاست بورژوایی است کھ بر جامعھ حاکم شدہ است. کمونیست ھا متھم میشوند کھ با افشای اھداف و نیات جنبش ھای دیگر و با بیان حقیقت در مورد آنھا بھ جنبش سرنگونی ضربھ میزنند و آن را تضعیف میکنند. این نیز تبلیغات عوامفریبانھ جنبش ھای بورژوایی و ارتجاعی است. ھدف این است کھ با این تبلیغات تیزی نقد کمونیست ھا را کند کنند٬ آنھا را خلع سلاح کنند. کمونیست ھا بارھا و بارھا در طول تاریخ تسلیم این تبلیغات و سیاست عامیانھ شدہ اند. دود این خودکشی سیاسی کمونیستی نیز بھ چشم طبقھ کارگر و مردم رفتھ است. کمونیست ھا عملا با ارتکاب این اشتباہ سیاسی بھ نردبان قدرت گیری بورژوازی و جنبش ھای ارتجاعی بدل شدہ اند. بورژوازی ھیچ ابایی ندارد کھ بمحض قدرت یابی نھ تنھا ائتلاف اش را با کمونیست ھا بشکند٬ بلکھ دستھ دستھ کمونیست ھا را اعدام کند و بدنبال سرنگونی یک نظام ارتجاعی یک نظام ارتجاعی سرکوبگر دیگر را بنا نھد .
معرفی و افشای جنبش ھای اجتماعی ارتجاعی بھ مردم از وظایف مھم و مبرم کمونیسم کارگری است. باید این جنبش ھا٬ نیات و اھداف شان را بھ مردم شناساند. کمونیست ھا سی سال است کھ دارند علیھ جمھوری اسلامی و برای سرنگونی آن مبارزہ میکنند. در این راہ ضربات و مشقات بسیاری را متحمل شدہ اند. ھزاران کشتھ دادہ اند. اکنون کھ جنبش سرنگونی در ابعاد میلیونی بھ خیابان ھا آمدہ اند٬ کسانی کھ عمدتا طی این مدت مشغول ھمکاری با رژیم اسلامی بودہ اند٬ بعضا از بنیان گذاران اصلی آن ھستند٬ و در مقابل ھر تکھ استخوانی کھ این رژیم جنایتکار در مقابلشان پرتاب کردہ است٬ بھ علامت سپاسگذاری دم تکان دادہ اند٬ بھ کمونیست ھا درس سیاست و اخلاق سیاسی میدھند. بھ ما گوشزد میکنند کھ باید در مقابل این رژیم اتحاد داشتھ باشیم و اختلافات را بھ بعد از رفتن رژیم موکول کنیم. بھ این میگویند "مردرندی" سیاسی. "بحث بعد از مرگ شاہ" یادمان نرفتھ است. در انقلاب ۵۷ اکثر کمونیست ھا تسلیم این شعار عوامفریبانھ اسلامیست ھا شدند و چند سال بیشتر طول نکشید تا تل اجساد کمونیست ھا در گور ھای دستھ جمعی بی نام و نشان زیر خاک مدفون شد .
ھمراھی با جنبش ھای دیگر و مستحیل شدن در صف آنھا یک اشتباہ بزرگ و نابخشودنی است. کمونیسم کارگری باید بکوشد ضمن مبارزہ بی امان برای سرنگونی رژیم اسلامی٬ جنبش ھای ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب و نیات و اھداف آنھا را بھ مردم بشناساند. بکوشد صف طبقھ کارگر و مبارزہ آزادیخواھانھ و برابری طلبانھ را از صف ارتجاع متمایز کند. شعارھای خود را بھ شعارھای این مبارزہ بدل کند. "نھ" مردم را تعمیق کند. بکوشد کھ تعبیر کمونیسم کارگری از روند مبارزہ سیاسی و سرنگونی رژیم اسلامی بھ درک مردم بدل شود. کمونیسم کارگری باید بکوشد مھر خود را بر پروسھ سرنگونی جمھوری اسلامی بکوبد. اگر کمونیسم کارگری بتواند در این روند دست بالا را بدست آورد٬ گزینھ کمونیستی و دستیابی بھ یک جامعھ آزاد٬ برابر و مرفھ برای مردم قابل تحقق خواھد شد .
سیاوش دانشور: طبقه کارگر و جنبش کمونيستى کارگرى نه جزو "ملت" ناسيوناليسم است و نه جزو "امت" ملى- اسلاميون متفرقه. اهداف ما و جنبش طبقه ما اساسا در تقابل با آنهاست. جنبشهاى سياسى بورژوازى نهايتا براى حفظ اين نظام تلاش ميکنند و جنبش کمونيستى کارگرى براى نفى آن. حزب کمونيستى ايجاد نميشود تا به جنبش و سياست طبقه بورژوازى سوارى دهد. حزب کمونيستى ايجاد ميشود تا منافع مستقل طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم را در جدال سياسى نمايندگى کند و جامعه را بر اساس برنامه کارگرى بچرخاند. ما هيچ منافع مشترکى٬ ولو تاکتيکى٬ در شرايط امروز با اين جنبشها نداريم. تا به بحث سرنگونى و "اتحاد براى سرنگونى" مربوط است٬ جنبشهاى راست بورژوائى در اساس٬ بجز استثناهائى٬ سياست فورى سرنگونى ندارند. اکثريت عظيم آنها در کمپ اسلامى موسوى سينه ميزنند. روشن است که اين جنبشها نهايتا ميخواهند اين نظام را در مسيرى طولانى "تغيير" دهند و يا وقتى امر سرنگونى مسجل شد همه شان رنگ عوض ميکنند و چه بسا از من و شما دوآتشه تر سرنگونى طلب شوند. سياست کمونيستى نميتواند خود را به نوسانات بورژوازى مرتجع و هراسان از تغييرات انقلابى گره بزند. حتى وقتى بورژواها سرنگونى طلب ميشوند اولين هدفشان خلاصى از دولت موجود٬ سازشى در بالا٬ و به خانه فرستادن مردم و طبقه کارگر است. قرار نيست منتظرى و موسوى و خاتمى و همايون و نگهدار و پاسدار سابق گنجى براى طبقه کارگر پرچمدار آزادى و برابرى و رفاه شوند. اينها و نوع اينها پرچمداران ارتجاع سياسى و انقياد طبقاتى اند.
در مورد اتحاد براى سرنگونى ما در باره اتحاد طبقه کارگر و اکثريت جامعه ايران حرف ميزنيم. اکثريتى که هيچ نفعى در تداوم استثمار و آپارتايد و حاکميت ارتجاع مذهبى ندارد. سرنگونى يک گام و حتى ميتواند يک پروسه جدال طولانى تا استقرار نظام بعدى باشد. در اين مسير هر جنبشى به آينده فکر ميکند و جنبشهاى بورژوائى براى بقاى وضع موجود در کليت آن تلاش ميکنند. کمونيسم و طبقه کارگر نيز به شرايط و امکاناتى فکر ميکند که آينده را براساس آزادى جامعه از طبقات و استثمار طبقاتى و ديکتاتوريهاى رنگارنگ بورژوائى شکل دهد. ما منافع عميقا متفاوتى داريم. حاضر به فروختن آرمانها و اهداف خود نيستيم. حاضر نيستيم بار ديگر جريانات مرتجع روى دوش قهرمانيهاى کارگران و توده مردم انقلابى نظم موجود را بازسازى کنند. مبارزه و تلاش امروز فردا و مسير آنرا شکل ميدهد. و بالاخره اينکه حزب و جنبش طبقه ما بايد بدوا قطب سياسى قدرتمند خود را ايجاد کند. شايد نتوانيم در اولين گامهاى تحول سياسى همه قدرت را بگيريم. اگر زورمان نرسيد که کار را براساس برنامه کارگرى و حکومت کارگرى يکسره کنيم٬ آنوقت متناسب با قدرت و توانمان وضعيت مشخص را بررسى ميکنيم و سياستى اتخاذ ميکنيم که در پرتو آن بتوانيم راهمان را ادامه دهيم. اما امروز زير پرچم "اتحاد" و "سرنگونى" ضميمه ارتجاع سياسى حکومتى و اپوزيسيونى شدن يک خودکشى سياسى است.
یک دنیای بهتر: قطعنامه در برخورد به جنبش ملی – اسلامی ها اعلام کرده است که این یک "قطب سیاسی عقب مانده٬ ارتجاعی و بیگانه با آزادی و حقوق مدنی مردم است" و "عمر مفید سیاسی کل جنبش ملی – اسلامی حداکثر باندازه عمر حکومت اسلامی است". چرا؟ آیا این جریانات در فردای سرنگونی رژیم اسلامی آینده و نقشی در تحولات سیاسی جامعه ایفاء نخواهند کرد؟ چرا فکر نمیکنید که پس از شکست "جنبش سبز حکومتی" مجددا پرچم دیگری را برای حفظ هر تکه و پاره ای از رژیم اسلامی و یا نظام سرمایه داری حاکم را حفظ کنند؟ موقعیت و سیر تحولات "جنبش سبز" را چگونه می بینید؟ چه مسائل و ظرافتهایی در برخورد به این جنبش وجود دارد؟
علی جوادی: قطعنامه در مورد مختصات اصلی این جنبش توضیحات روشنی ارائه داده است و من آنها را تکرار نمیکنم. اما برای پاسخ کافی است به سنتها و اهداف این جنبش نگاهی بیندازید. این جریانی است که در هر دوره از کل و یا بخشی از جمهوری اسلامی دفاع کرده است. رژیم اسلامی بر دوش آنها و با اتکاء به این جریان قدرت را در اختیار گرفت. سنتهای رایج در این جنبش اساسا از جنس همین سنتها و جریان اسلامی حاکم است. من تفاوتهایشان را انکار نمیکنم اما تشابهاتشان بر تفاوتهایشان می چربد. این جریان در دوران استقرار حاکمیت اسلامی از آن دفاع کرد و در کنارش قرار گرفت. در دوران جنگ ارتجاعی ایران و عراق تماما در رکاب رژیم اسلامی قرار گرفتند. در دوران خاتمی به زیر پرچم این جناح از حاکمیت اسلامی به خط شدند. امروز نیز به دور پرچم سبز اصلاح طلبان حکومتی جمع شده اند. این جریان انتقادی به اصل حکومت مذهبی ندارد. منتقد زیادی روی و انحصار طلبی اسلامیستها هستند. اما بر این باور ارتجاعی اند که حکومت و دولت باید جای معینی به این "باور" خرافی و عقب مانده اختصاص دهد. برابری زن و مرد را زیاده روی و بی بند و باری میدانند. آزادی بی قید و شرط را نوعی آنارشیسم و هرج و مرج میدانند. این جریانی است که حداکثر آمال و آرزوهایش "اصلاح" رژیم اسلامی است. اما اصلاح طلبی شان تشابه چندانی با مطالبات و خواستهای رفاهی و مدنی مردم ندارد. حکومتی و دولتی است. و اگر جمهوری اسلامی نباشد موضوع کار و تلاش خودشان را در بستر اصلی جامعه از دست میدهند. حاشیه ای میشوند. مسلما در حاشیه سیاست باقی خواهند ماند اما از بستر اصلی سیاست به کناری زده خواهند شد. مردم سابقه و تاریخ این جریان را فراموش نکرده اند. مردمی که رژیم اسلامی را بزیر بکشند٬ به منتقدین درباری این رژیم فرجه چندانی نخواهند داد. این آینده جریان ملی – اسلامی در جامعه ایران است. ما این را تضمین خواهیم کرد .
سرنوشت این جریان تماما به سرنوشت "جنبش سبز" گره نخورده است. جنبش سبز پرچم این دوره شان است. همانطور که جنبش دوم خرداد پرچم دوره پیش شان بود. اما مسلما با شکست جریان سبز حکومتی ضربه مهلک دیگری خواهند خورد. این جریان تا زمان بقای حاکمیت سیاه اسلامی یک جریان کماکان مطرح در اوضاع سیاسی باقی خواهد ماند .
اما در مورد "جنبش سبز" باید بگویم که این جریان یک جنبش ارتجاعی برای حفظ و بقای دستگاه اسلام و حکومت اسلامی است. چهره ها٬ نیروها و اهداف آن تماما عین اهداف جنبش ارتجاعی دوم خرداد است. این جریان میداند که جمهوری اسلامی رفتنی است و روی دریایی از انزجار مردم قرار گرفته است. اما بر این باور کودنانه اند که میتوانند جمهوری اسلامی دیگری را علم کنند. می پندارند که میتوانند مبارزات مردم را در چهارچوب قانون اساسی ارتجاعی اسلامی محدود و کنترل کنند و سکان تحولات را از دست جریانات سرنگونی طلب و آزادیخواه خارج کنند .
این جنبشی تماما ارتجاعی است. حساب مردم از این جریانات جدا است. یکی گرفتن مردم و این جریانات از هر دو سو یک اشتباه مهلک است. مردم دارند از شکاف و کشمکشهای جناحهای حاکم استفاده خودشان را میکنند و با هر درجه تغییر توازن قوای سیاسی در جامعه سیاستهای مردم روشن تر و شفاف تر و مستقل تر از این جریانات مطرح و بیان خواهد شد. استفاده مردم از این جریان ابزاری است. مردم با عقب راندن رژیم اسلامی از این جریانات هم عبور خواهند کرد. همانقدر که "سبز" قلمداد کردن مردم یک اشتباه محاسبه و خدمتی به پیشبرد اهداف جریان "سبز حکومتی" است٬ ندیدن اهداف ارتجاعی و حکومتی جریان سبز و یا تخفیف و اغماض به آنها اشتباه مهلک دیگری است. روز "قدس" نشان داد که این جریان ظرفیت کنترل و مهار اعتراضات مردم را ندارد. روز "قدس" روز شکستی برای جناح راست و حاکم در رژیم اسلامی و در عین حال روز اثبات ناتوانایی جریان اصلاح طلب حکومتی در کنترل و مهار اعتراضات مردم بود .
یک دنیای بهتر: قطعنامه آینده و چشم انداز متفاوتی را برای جنبش ناسیونالیسم پرو غربی تصویر میکند. چرا این جنبش علیرغم آنکه بخشهای وسیعی از آنها اکنون سرنوشت خود را به جریان "سبز حکومتی" گره زده اند٬ آینده متفاوتی از این جنبش خواهند داشت؟ کلا استراتژی و تاکتیک های اصلی این جنبش را چگونه ارزیابی میکنید؟ چگونه است که بخشی از این جریانات به صرافت "حفظ نظام در مرحله کنونی" افتاده اند؟ برخی در "چپ" در پس تلاش برای "وحدت" نیروهای سرنگونی طلب میکوشند به توافقاتی اعلام شده و یا نشده با این نیرو دست پیدا کنند. ارزیابی شما چیست؟
آذر ماجدی: نزدیکی و یا دفاع برخی از گرایشات درون جنبش ناسیونالیسم پرو غرب از "جنبش سبز اسلامی" یک حرکت تاکتیکی است. اھداف و افق این جنبش اساسا از جنبش ملی – اسلامی متمایز است. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب چشم بھ قدرت دوختھ است. افق آن استقرار یک نظام کاپیتالیستی بازار آزاد عنان گسیختھ متکی بھ غرب و کاملا ادغام شدہ در بازار سرمایھ جھانی است. اما از آن رو کھ در شرایط حاضر دسیتابی بھ قدرت را ممکن نمیداند٬ در ھراس از قدرت گیری چپ و کمونیسم٬ از جریان سبز اسلامی و اصلاح طلبان دولتی حمایت میکند .
جریان باصطلاح "واقع گرا" درون این جنبش بمنظور ممانعت از رادیکالیزہ شدن مبارزات سرنگونی طلبانھ مردم و جلوگیری از تشدید و تفکیک قطب بندی ھای چپ و راست درون جنبش آزادیخواھانھ مردم٬ میکوشد وضع موجود را با تغییرات بسیار ناچیز حفظ کند. اخیرا داریوش ھمایون٬ اصلی ترین ایدئولوگ و رھبر سیاسی این جنبش اعلام کردہ است کھ "در مرحله کنونى" در چهارچوب سياست حفظ نظام در مقابله با احمدى نژاد بايد خامنه اى را از احمدى نژاد جدا کرد. اینھا بدرست رادیکالیزہ شدن جنبش اعتراضی مردم را بھ نفع خویش نمی بینند. محبوس ماندن مبارزات مردم در چھارچوب جنبش سبز اسلامی و قیود اصلاح طلبی دولتی و افق ملی – اسلامی را مطابق منافع عمومی و دراز مدت جنبش خود تشخیص میدھند .
مسالھ اینجاست کھ جنبش ناسیونالیسم پرو غرب برای قدرت یابی کاملا بھ دولت ھای غربی و در راس آن آمریکا متکی است. اینھا نمیتوانند در نتیجھ یک انقلاب تودہ ای بھ قدرت برسند. حملھ دولت آمریکا بھ عراق اینھا را غلغک داد. فریاد "زندہ باد بوش!" شان بلند شد. خود را برای لفت و لیس ھای از نوع رژیم سابق آمادہ کردند. اما این رویا سریعا بر سرشان خراب شد. اینھا بھ "ضریح" کاخ سفید دخیل بستھ اند. بنابراین تا زمانی کھ چراغ سبز از ھیات حاکمھ آمریکا نگیرند٬ از جریان ملی – اسلامی و جریانات اصلاح طلب دولتی حمایت میکنند. اما این حمایت را نباید با نزدیکی جنبشی یا تطابق افق سیاسی – اجتماعی این دو نیرو اشتباہ گرفت .
متاسفانھ بخشی از گرایشات درون جنبش چپ و نیروھایی کھ بعنوان کمونیست شناختھ میشوند در پی اتئلاف سیاسی با این جنبش ھستند. در پی سیاست "تقویت" جنبش سرنگونی٬ "عدم برخورد ایدئولوژیک" بھ "نیروھای" جنبش سرنگونی٬ عملا بھ دنبالھ روی از جنبش ناسیونالیسم پرو غرب افتادہ اند. اتحاد عمل در خارج کشور و سیاست عدم افشاگری از این جنبش را پیشھ کردہ اند. از تریبون شان سرود "ای ایران" پخش میکنند و در توجیھ آن میگویند سرود "ای ایران" کھ اشکالی ندارد. در کنار ھم در تظاھرات حاضر میشوند و پرچم ھای سرخ شان زیر پرچم ھای شیر و خورشید گم میشود. این یک اشتباہ مھلک سیاسی برای یک جریان چپ و کمونیستی است. اینھا با این تاکتیک ھای پوپولیستی و راست عملا بھ مانعی در مقابل مبارزات آزادیخواھانھ مردم و جنبش کمونیستی – کارگری بدل میشوند. این سیاست راست روانھ و پوپولیستی را باید وسیعا افشاء و طرد کرد کرد .
یک دنیای بهتر: برخی در "چپ" در پس تلاش برای "وحدت" نیروهای سرنگونی طلب میکوشند به توافقاتی اعلام شده و یا نشده با نیروهای جنبش ناسیونالیسم پرو غربی دست پیدا کنند. ارزیابی شما چیست؟ یک نگرش در صفوف "چپ" سازش در پس پرده "عدم برخورد ایدئولوژیک" است. جوانب متعدد این برخورد را چگونه ارزیابی میکنید؟ کمونیسم و کارگر باید از چه پرهیز کند؟ کلا نقش ناسیونالیسم را در تحولات آتی چگونه ارزیابی میکنید؟ چگونه میتوان جلوی نفوذ و گسترش سیاستهای ارتجاعی این جریان در جامعه را سد کرد؟
سیاوش دانشور: از اين فعلا ميگذرم که برخى هنوز تئورى انتقادى- پراتيکى کمونيسم مارکس و منصور حکمت را "ايدئولوژى" ميفهمند و با پز امتناع از "برخورد ايدئولوژيک" کمونيسم را ايدئولوژيزه ميکنند. مسئله اينست که اين ناشى از فهم ايدئولوژيک و وارونه شان از کمونيسم نيست که دچار راست روى سياسى ميشوند٬ بلکه اين ضروريات اين راست روى است که کمونيسم شان را هم منطبق با عمل سياسى شان بسته بندى "ايدئولوژيک" ميکند.
مسئله تماما سياسى است. بگذاريد بهترين فرمول را براى استدلالشان در نظر بگيريم: ميگويند اين انقلاب و سرنگونى است و ما ميخواهيم در راس سرنگونى قرار بگيريم. الان مسئله جمهورى اسلامى و حتى مشخص تر خامنه اى – احمدى نژاد است. پس سياستمان اين نيست که به موسوى و راست ها "برخورد ايدئولوژيک" کنيم. زمانى ميگفتند اصلا راستى نمانده که با آن دربيافتيم و امروز ميگويند با راستها – که پيدا شدند - "برخورد ايدئولوژيک" نميکنيم.
اى کاش ميتوانستند با پرچم کمونيستى در راس سرنگونى باشند٬ باور کنيد برايشان هورا ميکشيديم و فعالانه ياريشان ميداديم. اما ديگر برخى توجيهات به خودفريبى تنه ميزند. "حزب کمونيست کارگرى" نميبيند که جنبش ملى اسلامى همين را ميخواهد که اگر براى موسوى هورا نميکشيد لااقل مزاحم او و عاشوراى سبز اسلامى اش نشويد. آنها نميبينند که راست پرو غرب در کمپ موسوى و حفظ نظام شمشير ميزند و همراه سبزها غش ميکند؟ آنها نميبينند که راست از چپ ميخواهد سوارى بگيرد؟ راست پرو غرب هم با اکثريت و حزب توده و طرفداران نظام است و هم با برخى از مخالفين نظام مانند "حزب کمونيست کارگرى". ميخواهد روى دوش اينها خود را بالا بکشد. راستها در شعار و پرچم و حتى تحکم کم نمى آورند. طورى که متاسفانه از اعضاى رهبرى اين حزب را به نوشتن نامه عجز و لابه وادار ميکنند. اينطورى نميتوان "رهبر سرنگونى" هم شد٬ اين سياست "مردم" را جذب نميکند بلکه دارد به مردم ميگويد ما هم در کنار راستها هستيم.
ميگويند هرجا مردم هست ما آنجا هستيم. مهم نيست چه کسانى هستند. ميگويند ما مردم را طرفدار جريانات راست نميدانيم و تلاش ميکنيم به سمت سياست خودمان جذب کنيم.
بله٬ "مردم" طرفدار اينها نيستند اما راستها نيروى جنبشى خودشان را هم دارند. آن مردمى که نبايد طرفدار اينها باشند٬ و بايد با چپ ها و سرخ باشند٬ از دل شرکت در اجتماعات سبزها و سلطنت طلبان بيرون نمى آيد. بلکه در شکل دادن به يک قطب سرخ و سوسياليست و سکولار و طرفدار آلترناتيو کارگرى در مى آيد. اگر قرار است مردم به اجتماعات راستها نروند٬ بايد يک چتر وسيع و اجتماعى چپ در مقابل اردوى راست وجود داشته باشد. بايد انتخابى در مقابل مردم قرار داده شده باشد. اگر شما اجتماعات راستها را اساس قرار بدهيد و با توجيه عامه پسند "در کنار مردم بودن" به اردوى آلترتاتيو ديگرى عملا دست نزيند٬ آنوقت نتيجه سياست تان چيزى جز سوارى به راستها در مجموع آن نيست. و بالاخره تا حالا ما نديدم که اين حزب و اين نوع سياست قادر شده باشد در اجتماعات راستها صحنه را عوض کرده باشد. من اين را ميفهمم که مواقعى محدود هست که مردم انفجارى بيرون ميريزند و از قبل نتيجه و سياست اين اجتماع معلوم نيست. در چنين شرايطى کمونيستها و انقلابيون بايد نقش فعال ايفا کنند. اما اين موارد را نميتوان به خط مشى تعميم داد.
"حزب کمونيست کارگرى" بعد از شعار اصلى "سيد على پينوشه ايران شيلى نميشه" شعار "آزادى برابرى" را مبناى کار تبليغى خود در اجتماعات قرار داد. زمانى اين شعار فقط شعار چپ بود. اما امروز راستها هم ميگويند "آزادى برابرى حقوق بشر" يا "آزادى برابرى همبستگى". البته همراه سبزها هم ميگويند "احمدى نژاد رئيس جمهورى ما نيست". سبزهاى جمهوريخواه هم "استقلال آزادى جمهورى ايرانى" خودشان را دارند. راستها نه در رنگ و پرچم و نه در شعار کمترين سازشى نميکنند٬ اين "حزب کمونيست کارگرى" است که هنوز در بخشى از شعارهائى که راست ميتواند بدهد يا مصادره کند اسير شده است. اگر بگويند "آزادى برابرى حکومت کارگرى" و به جاى همزيستى مسالمت آميز سياسى برخورد انتقادى و آلترناتيو با راست داشته باشند٬ آنوقت حضورشان در "کنار مردم" و در واقع در اتحاد عملى با راستها زير سوال ميرود. همين محاسبات و استنتاجات سياسى است که آنها را به صرافت رفع و رجوع کردن مسئله با ژست "برخورد ايدئولوژيک نکردن" انداخته است. از زاويه نگرشى٬ اين خطى عميقا پوپوليستى است که با مارکسيسم و کمونيسم کارگرى بيگانه است. اين سياست نه ميتواند به جريانى چپ و اجتماعى و آلترناتيو در مقابل راست بطور کلى شکل دهد و نه ميتواند در کنار راست نقش قابل قبولى ايفا کند. شما حتى اگر يک جريان ضد رژيمى صرف هم باشيد نميتوانيد با جريانانى در يک صف قرار بگيريد که ميگويد بايد امروز جمهورى اسلامى را حفظ کرد. سوسياليسم و حکومت کارگرى فعلا پيشکش٬ اين سياست همان استراتژى سرنگونى شان را هم زير سوال برده است.
کمونیسم و کارگر باید از چه پرهیز کند؟ کمونيسم و کارگر بايد رهبر آزادى جامعه باشد و براى اينکار بايد اردوى قدرتمند و سرخ و سوسياليستى خود را به صحنه بياورد. بايد در مقابل راست قد علم کند نه مانند پوپوليسم و ناسيوناليسم چپ متحد آن شود. کارگر و کمونيسم بايد بدوا منافع جنبش خودش را دنبال کند. کارگر و کمونيسم تنها از موضع قدرتمند اجتماعى و طبقاتى جنبش خودش است که ميتوان رهبر آزادى جامعه باشد. نه مثل آقاى تقوائى و حزبشان براى توجيه سياست پوپوليستى بحث "صف مستقل کارگر و کمونيسم" را مسخره کند و براى "اثباتش" به مانيفست کمونيست قسم بخورد. اگر کارگر و کمونيسم در ايران بدليل تناسب قوا هنوز نميتواند تمام قد خود را بيان کند و بدرست از فرصتها براى طرح شعارهايش استفاده ميکند٬ در خارج کشور که جنبشهاى سياسى بدون تعارف در مقابل هم ايستاده اند٬ همسوئى با راست و تخفيف در شعارها و قايم کردن آلترناتيو کارگرى در مقابل آلترناتيوهاى راست توجيهى ندارد.
در مورد نقش ناسیونالیسم در تحولات آتی٬ ارزیابی من اينست که با تندتر شدن شتاب تحولات ناسيوناليسم ايرانى بسرعت به اشکال صريحا نژادپرست و ضد کمونيست رو مى آورد. اگر اينها بقول داريوش همايون "دراين مرحله" براى حفظ نظام تلاش ميکنند٬ همانطور که ملى اسلاميون اپوزيسيون همين سياست را دارند٬ به مجرد اينکه سرنگونى در سياست سراسرى محتوم شد٬ بيشتر اين اردو به سمت ناسيوناليسم ميليتانت رو مى آورد. ناسيوناليسم ميخواهد اينبار بجاى عنصر اسلام عمل کند و البته اسلام را هم محفوظ بدارد. وقتى عملا تلاش براى سرنگونى در جامعه وسيع تر شود٬ ما با طيف وسيع تازه سرنگونى طلبانى روبرو خواهيم بود که از درون و بيرون حکومت اسلامى تا اپوزيسيون تلاش دارند به طبقه حاکم در مقابل "خطر" کارگر و کمونيسم تجديد آرايش دهند. امروز ناسيوناليسم سوارى خود را ميگيرد و فردا ميخواهد و براى پيروزى ناچار است سر کارگر و کمونيسم را ببرد. ناسيوناليسم ايرانى اينبار در چهارچوب سلطنت شکل نخواهد گرفت. سلطنت چهارچوب تنگى براى بسيج و تجديد آرايش سياسى طبقه حاکم در مقابل "خطر" انقلاب کارگرى است. براى ناسيوناليسم در روند سرنگونى و بعد آن شکل دادن به آلترناتيوى طرفدار غرب و نيمچه اسلامى و شبه سکولار آرمانى است. اما رگه ناسيوناليسم نژاد پرست ايرانى در مسير رسيدن به همين هدف بناچار جلو مى افتد. آنچه که سياست و آرايش ناسيوناليسم را در تحولات آتى شکل ميدهد ضرورت مقابله با کمونيسم و کارگر و حفظ نظم موجود است. براى سد کردن سياستهاى اين گرايش ارتجاعى و ضد کارگرى بايد اردوى کارگر و کمونيسم قدرتمند باشد. نه فقط مستمرا به جنگ سياست و آلترناتيو و شعارها و تاکتيک هاى آنها رفت بلکه اثباتا و اجتماعا قدرت مخرب آنها را مهار کرد و از نظر سياسى شکست شان داد. هر نوع همزيستى سياسى و وحدت چراغ خاموش و خوشخيالانه چپ با اردوى راست و بورژوازى ضد کمونيست کشنده است.
یک دنیای بهتر: قطعنامه به مساله مهمی در جدال گرایشات سیاسی بر سر آینده تحولات جامعه اشاره کرده است. تاکید کرده است که "همه با همی" در کار نیست. جدال این جنبشها یک رکن دائمی کشمکش در جامعه است. استنتاجات از این مساله چیست؟ تاکید بر تعین جنبشی بخشیدن به تحولات سیاسی چه معنایی دارد و بر چه سیاستهایی انگشت میگذارد؟
علی جوادی: به این حکم٬ "همه با همی"٬ در کار نیست از چند زاویه میتوان نگاه کرد. از دریچه بلوغ سیاسی و حزبی کارگر و کمونیسم. از دریچه تجربیات تاریخ سیاسی جامعه ایران٬ و بالاخره از دریچه ملزومات پیروزی کمونیسم و رهایی جامعه در ایران. اجازه دهید به جوهر این مساله اشاره مختصری بکنم .
ببینید جامعه ایران به درجه ای از بلوغ سیاسی و طبقاتی رسیده است که کمتر در جوامع دیگر مشاهده میشود. این موقعیت سیاسی محصول تکامل تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران و ناشی از انقلابات و تحولات عظیمی است که جامعه از آن عبورکرده است. انقلاب مشروطه٬ انقلاب ٬٥٧ و سی سال مبارزه علیه رژیم اسلامی. این تجربیات به طبقات بورژوازی و کارگر بلوغ و ویژگی خاصی داده است. خامی و سادگی سیاسی٬ بی افقی و عدم شناخت منافع متمایز طبقاتی٬ یکی از این ویژگیها نیست. یک "ویژگی" تاریخ مبارزه طبقاتی و اجتماعی در ایران تاکنون این بوده است که هیچگاه مبارزه کارگر و مردم زحمتکش به سرانجام مورد نظر خود منتج نشده است. توده های کارگر و زحمتکش همواره نیروی اصلی تحولات اجتماعی بوده اند اما هیچگاه نتوانستند به قدرت سیاسی دست یابند و یا اینکه در جدال بر سر قدرت سیاسی تماما نمایندگی شوند. این دوران دیگر بسر آمده است. امروز طبقه کارگر و مردم زحمتکش در جنبش کمونیسم کارگری نمایندگی میشوند. اهداف و سیاستهای کمونیستی کارگر در عرصه سیاسی جای خود را باز کرده است و به توجه و جذبه ویژه ای در جامعه منتج شده است .
از طرف دیگر تاریخ ویژه و سیر مبارزه اجتماعی و طبقاتی در ایران درسهایی اساسی برای طبقه و جنبش ما بجا گذاشته است. تاکید و پافشاری بر اهداف و منافع خاص رهایی جامعه و خود از این جمله اند. کارگر با مخرج مشترک گرفتن از اهداف و سیاستهایش نمیتواند جامعه و خود را از این مناسبات ضد انسانی خلاص و رها کند. نتیجتا در پروسه آزادی و رهایی جامعه باید از پروژه هایی که سازش طبقاتی و اجتماعی و آب در اهداف ریختن را تبلیغ میکند٬ عمیقا اجتناب کرد. نفع برنده چنین پروسه ای تنها طبقات دارا و حاکم در جامعه هستند. ما اجازه تکرار تراژدی "همه با هم" دوران ٥٧ را به جنبشهای دست راستی و ملی – اسلامی نخواهیم داد.
یک استنتاجات ساده از این واقعیت و درس عظیم طبقاتی تاکید بر تشکل و تحزب و اقدام مستقل و قدرتمند طبقه کارگر و توده مردم زحمتکش در دوران پر و پیچ خم کشمکشهای اجتماعی و طبقاتی است. کارگر تنها با اتکاء به جنبش کمونیسم کارگر و تحزب کمونیستی کارگری٬ از جنس حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ پیروز میشود. راه دیگری نیست. "همه با هم" نسخه ای برای سازش و شکست است.
یک دنیای بهتر: مساله ای که در خارج کشور در این دور از اعتراضات برجسته شد٬ تعیین جنبشی نیروهای سیاسی بود. ما شاهد شکل گیری سه اردوی٬ چپ و کمونیسم٬ راست ناسیونالیست و ملی – اسلامی ها بزیر پرچم سبز بودیم. حزب در این راستا بر سیاست شکل دادن به شوراهای سرخها و تاکید بر آلترناتیو سوسیالیستی و پرچم سرخ تاکید کرده است. ویژگی ها و اهمیت این سیاست چیست؟
آذر ماجدی: حزب بر مبنای دیدگاہ کمونیستی کارگری بر تفکیک صفوف جنبش ھا و تمایز جنبش کمونیستی و کارگری از جنبش ھای ارتجاعی دیگر تاکید داشتھ است. متاسفانھ بدنبال ضرباتی کھ جنبش کمونیسم کارگری در سال ھای اخیر متحمل شدہ است٬ موقعیت جنبش چپ و کمونیستی در اعتراضات اخیر بشدت تضعیف شدہ است. حزب کوشید کھ در خارج کشور یک صف متمایز از چپ ھا را شکل دھد. کوشید کھ صف چپ و آزادیخواھی را از دو جنبش ارتجاعی دیگر مجزا کند .
طرح پیشنھاد برافراشتن پرچم سرخ در تجمعات خارج کشور با این ھدف انجام گرفت. ما ھمھ سازمان ھای چپ و نیروھای کمونیست٬ سوسیالیست٬ آزادیخواہ و برابری طلب را فرا میخوانیم کھ ضمن برافراشتن پرچم سازمانی خود٬ پرچم ھای سرخ را در تجمعات اعتراضی خارج کشور بھ اھتزاز درآورند تا از این طریق بتوانیم صف چپ را در مقابل جنبش ملقب بھ سبز و پرچم شیر و خورشید تقویت کنیم. علیرغم اختلافات سیاسی٬ تئوریک و سازمانی درون جنبش چپ٬ این جنبش بسیار وسیع است و در یک آرمان ھای عمومی و پایھ ای با ھم شریک است. در شرایط حاضر باید بر این آرمان ھا تاکید گذاشت و آنھا را مبنای شکل دادن بھ یک صف قوی قرار داد. ھدف ما بھیچوجھ مضمحل کردن سازمان ھای مختلف نیست. ھدف ما تقویت صف چپ٬ سوسیالیسم٬ کارگر و آزادیخواھی است .
بعلاوہ٬ حزب قطعنامھ ای تصویب کردہ است و آن را در مقابل تمام انسان ھای چپ و آزادیخواہ و سازمان ھای چپ گذاشتھ است. ھمھ در جنبش چپ بر لزوم تشکل با ھم توافق دارند. تشکل شورایی در مجموع مورد توافق چپ ھا است. ضمنا تشکل شورایی بھترین ضامن دخالت وسیع و مستقیم مردم است. تشکل شورایی متکی بر مجمع عمومی است و بھ عبارتی یک نوع دموکراسی مستقیم را اعمال میکند. از این رو حزب طرح تشکیل شورای سرخ ھا را بعنوان یک تشکل تودہ ای پیشنھاد کردہ است .
بنظر من شورای سرخ ھا میتواند سریعا گسترش یابد و صف چپ و آزادیخواھی را در جامعھ منسجم٬ متحد و متشکل کند. باید تاکید کرد کھ ھدف ما بھیچوجھ اضمحلال سازمان ھا نیست. شورای سرخ ھا یک جبھھ مشترک نیست٬ یک سازمان سیاسی یا حزب سیاسی نیست. یک تشکل تودہ ای است کھ ھر انسان چپ٬ آزادیخواہ و سوسیالیست را در خود جای میدھد. تصمیم گیری در مجامع عمومی انجام میگیرد و جمع نشستھ رھبری کنندہ آن در فاصلھ دو مجمع عمومی در ھر مجمع عمومی انتخاب میشود و در مجمع عمومی آتی از نو باید انتخاب شود. بھ این ترتیب تنھا اتوریتھ سیاسی اعضای تشکیل دھندہ ھر شورا میتواند در روند کار شورا تاثیر گذارد و نھ حزبی کھ تشکیل آن را پیشنھاد کردہ است .
بنظر من شورای سرخ ھا بخصوص برای جوانان بسیار جذاب است و تمایلات رادیکال و روحیھ جوان٬ جستجو گر و انقلابی آنھا را نمایندگی میکند. در خارج کشور این شوراھا یک ظرف بسیار مناسب و جذاب برای باصطلاح ایرانی الاصل ھای جوان یا ایرانی ھای نسل دوم میتواند باشد. بعلاوہ شورای سرخ ھا لازم نیست و نباید فقط بھ شھروند ھای ایرانی الاصل محدود بماند. کلیھ افرادی کھ از جنبش مردم ایران برای آزادی٬ برابری و رفاہ حمایت میکنند و خود را بنوعی بخشی از این جنبش میدانند٬ میتوانند در این شوراھا متشکل شوند. تجربھ تشکیل شورای سرخ ھا در خارج سریعا بھ ایران منتقل میشود و با روحیھ بشدت انقلابی٬ رادیکال و اعتراضی درون ایران٬ جوانان در محلات و مدارس و دانشگاہ بھ ساختن شورای سرخ ھا اقدام خواھند کرد. فرصت را نباید از دست داد. باید ھر چھ سریعتر دست بکار ساختن شورای سرخ ھا شد. در ھر شھری در خارج کشور و در ھر محلھ ای در ایران باید شورای سرخ ھا ساختھ شود و بھ یک دژ مستحکم و متشکل آزادیخواھی و برابری طلبی در مقابل رژیم اسلامی بدل شود .
یک دنیای بهتر: چه سیاستها و اهدافی را در داخل کشور در راستای پیشبرد این قطعنامه باید در دستور گذاشت. تاکیدات حزب در این چهارچوب کدام است؟
سیاوش دانشور: اگر کسى خود را به کورى و کرى نزند٬ همين امروز و در متن تناسب قواى فعلى ميبيند که چپ بطور کلى و سرنگونى طلبى شفاف تر هر روز بيشتر از قبل تلاش ميکند ابراز وجود کند. اين نوع ابراز وجود پيشرونده در اعتراض توده اى "ضميمه شدن" به جنبش طبقات دارا نيست. اين درکى بغايت ساده انگارانه و کليشه اى و سطحى است. مردم دارند تناسب قوا را بهم ميريزند و اين براى چپ و حرکت طبقه کارگر بعنوان يک طبقه و يک جنبش متمايز با اهداف متمايز مهم و کليدى است. در عين حال اين جنبه٬ يعنى ضرورت فراتر رفتن از تلاش هاى موجود و دخالت مستقل در تحولات از چشم هيچ فعال کارگرى و سوسياليست و کمونيست جدى دور نيست. درک کليت مسئله سياسى امروز ايران و سير آن و همينطور محدوديتهاى جدالهاى بالائى ها يک موضوع کليدى است. اينکه اين وضعيت نميتواند به صورت کنونى ادامه يابد و فرصتهاى جديدى براى پيشروى طبقه کارگر و توده مردم محروم و ضد جمهورى اسلامى فراهم ميکند.
تاکيدات حزب از اين قطعنامه استنتاج نميشود بلکه اين قطعنامه تاکيدى ديگر بر سياستهاى کمونيستى حزب در يک دوره مشخص است. ما براى پيروزى به سازمان و رهبرى و تشکل به معنى وسيع کلمه و دخالتگرى انقلابى و بسيج جامعه حول اهداف طبقه کارگر نياز داريم. اولين تاکيد اينست که آزادى جامعه از ارتجاع و اختناق و فقر و فلاکت با اسلام و ناسيوناليسم نميشود. نميتوان در آن مملکت با دولتهاى مرتجع سياسى اسلام و آخوند زده٬ گيرم نوع "دگر انديش"٬ آزادى و رفاه و حق انتخاب داشت. نميتوان با حاکميت ژنرالها و چکمه پوشان فاشيست آريائى مسلک که حاضرند بخاطر "خاک و خون و نژاد" از کشته پشته بسازند کورسوئى از آزادى جستجو کرد. حزب ميگويد آزادى ممکن است اگر طبقه کارگر و جنبش سوسياليستى ابتکار عمل را در دست داشته باشد. زنان٬ نسل جديد٬ مردم زحمتکش٬ و هر کسى که چوب ارتجاع را خورده است٬ اگر آزادى ميخواهد٬ ناچار است به کمپ طبقه کارگر و کمونيسم کارگرى بپيوندد. آزادى از شوره زار ارتجاع نميرويد. آزادى را بايد گرفت و با قدرت عمل مستقيم آحاد جامعه از تداوم و رشد آن دفاع کرد. در نتيجه بحث بسادگى اينست که بايد نيروى خود را بسيج کنيم. نيروئى که هدفى متمايز را در اين تحولات دنبال ميکند.
کمونيسم کارگرى بايد با هر ذره از تمايلات آزاديخواهانه جامعه چفت شود و در عين حال افق تثبيت آزادى در مقياس وسيع را همواره در مقابل جامعه بگذارد. کمونيسم کارگرى بايد گامهاى جلوتر را ببيند و براى آن با سياست و تاکتيک روشن آماده باشد. تيزبينى٬ روشن بينى٬ سرعت عمل٬ انعطاف در روش و اشکال متنوع مبارزه سياسى٬ گم نکردن قطبنماى سياسى و اهداف طبقاتى٬ سياست راديکال و سازش ناپذير و در عين حال بشدت پا رو زمين و هشيار٬ بايد مشخصه حرکت جنبش سياسى ما باشد. همه اينها ميگويند که آمادگى و آمادگى در تمام سطوح نياز امروز ماست. ما تعيين نميکنيم که جريانات بورژوائى در ايران و منطقه و جهان ايران را به کدام سمت خواهند برد. ما در يک صفحه سفيد و ژلاتينى که بتوان به به آن فرم داد مبارزه نميکنيم. در عين حال جنبش ما بايد قادر باشد همراه با احاطه بر موانع و مشکلات خود عامل شکل دهنده به اوضاع و تعيين مسير آن باشد. ما ميدانيم که مخاطرات کدامند٬ امکانات و توانائى ها و ظرفيتهاى ضد انسانى بالائى ها کدامند. ما بايد هوشيار باشيم و بموقع نقاط سازش را بشکنيم و موانع را برداريم. در عين حال آماده باشيم با هر مانعى بجنگيم و به نيازهاى مبارزه طبقاتى پاسخ دهيم. قطبنماى ما روشن است. موانع اين مسير را بايد برداريم.
سازماندهى متنوع طبقه کارگر و قد علم کردن بعنوان يک آلترناتيو متمايز و ممکن و مطلوب سوسياليستى يک هدف محورى و کليدى ماست. براى اين کارهاى زيادى بايد انجام داد که در اسناد حزب بيان شده اند. گرفتن ابتکار عمل سياسى و اعمال رهبرى در جنبش توده اى توسط کارگر و کمونيسم يک هدف ديگر ماست. منزوى کردن و شکست دادن اهداف ارتجاع بورژوائى و جنبشهاى سياسى اش يک هدف ديگر ماست. مقابله با توهمات و محدودبينى هاى رايج در جامعه و بويژه در جنبش طبقاتى مان يک هدف ديگر ما دراين مسير است. نقد مستمر و مبارزه با سياستهاى ارتجاعى اسلامى و ناسيوناليستى که هدفى جز بقاى وضع موجود ندارند و اساسا عليه اهداف انقلابى کارگران و توده مردم اند يک وظيفه ديگر ماست. بطور خلاصه٬ کمونيسم براى پيروزى بايد بعنوان يک آلترناتيو جذاب و ممکن و مطلوب در مقياس اجتماعى شناخته شود و نيروى خود را بسيج کند. ما نگران اين نيستيم که نيروى اين جنبش "ضعيف" است. کمونيسم پراتيک و انقلابى اکثريت عظيم آن جامعه را ميتواند با خود داشته باشد اگر درست عمل کند و درک و سياست روشنى در عرصه هاى مختلف نبرد طبقاتى داشته باشد. اين دوره اى است که بار ديگر کمونيسم ضد کاپيتاليستى در ايران به مهمترين نيروى سياسى تبديل شود. اين ممکن و عملى است و همه مولفه هاى جامعه ايران به نفع چنين امکانى عمل ميکنند. مسئله برسر اعتماد بنفس٬ سياست و عمل انقلابى٬ توانائى و ابتکار عمل٬ تيز بينى سياسى و بموقع عمل کردن٬ تهيه امکانات و توشه عمومى حرکت وسيع براى پايان دادن به نکبت ارتجاع اسلامى و نظام سرمايه دارى در ايران است. *